لذت کتاب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مصطفی مستور» ثبت شده است

 در سومین نشست «لذت کتاب» که در کتابخانه رسالت شهید یزد برگزار شد، داستان «روی ماه خداوند را ببوس» نوشته مصطفی مستور به بحث و نظر گذاشته شد که جمع‌بندی مختصر نظرات همکاران به شرح زیر اعلام می‌گردد.

روی ماه خداوند را ببوس/ مصطفی مستور/ نشر مرکز

خلاصه داستان:

یونس دانشجوی دکتری فلسفه است. او می خواهد رساله‌اش را که درباره «تحلیل جامعه شناسی عوامل خودکشی دکتر محسن پارسا» است، به پایان برساند تا هم شرط پدر نامزدش- سایه- را، که برای ازدواج آنها گذاشته است، به انجام برساند و هم به آخرین مرحله درسش پایان دهد. سایه، دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات است و اعتقاد و باوری محکم دارد. یونس نه سال پیش دیدگاه مذهبی دیگری داشت و علت انتخاب رشته فلسفه او فقط به دلیل دفاع فلسفی از حریم دین بوده است. اما حالا دیدگاه مذهبی یونس عوض شده است. مهرداد دوست یونس بعد از 9 سال از آمریکا می‌آید. او در آمریکا ازدواج کرده و جولیا همسرش دو سال پیش سرطان گرفته و پزشکان گفته‌اند که امیدی به زندگی او نیست. یونس درگیر سوالات مهم اعتقادی و فلسفی می‌شود که: (آیا خدایی هست؟ اگر هست چرا آدم‌ها این همه مشکل و مریضی دارند؟ و...  سایه به خاطر تزلزل اعتقادی یونس و شک او در وجود خدا،  از او کناره گیری می‌کند.

 

یونس در تحقیقاتش می‌فهمد که دکتر پارسا عاشق مهتاب بوده و پس از یافتن مهتاب، علت خودکشی دکتر پارسا را می‌یابد.

 

نگاهی به داستان:

«روی ماه خداوند را ببوس» داستان بلند فکری،اعتقادی است که تلاش می‌کند الگوهای متفاوت خداشناسی انسان‌ها را نشان دهد. شخصیت دکتر پارسا تیپ افرادی است که در زندگی صرفاً به عقل محاسبه‌گر و قوانین ریاضی و فیزیک اعتماد دارند و ورای محاسبات علمی خود چیزی را نمی‌پذیرند. معمای خودکشی دکتر پارسا را نیز مهتاب، دانشجوی او، با زبانی نمادین فاش می‌کند. پارسا ناگهان عاشق می‌شود و احساسی را تجربه می‌کند که با هیچ قانونی نمی‌توان آن را اندازه گرفت و مختصاتش را به دست آورد. برای همین به قول مهتاب، گیج شد و فرو رفت و رفت تا کوچک و کوچک‌تر شد و از ارتفاع فرو افتاد و تباه شد.

 

شخصیت دیگر داستان، «مهرداد» است که در عین دوستی با یونس، از جوانی تمایلات مذهبی نداشته است. اما حالا که همسرش به بیماری لاعلاجی مبتلا شده، در بن بست، به دنبال راهی برای شفای همسرش از خدا می‌گردد.(88)

 

در کنار این شخصیت‌ها، در میانه داستان، با یک راننده تاکسی آشنا می‌شویم که نه با فلسفه و حساب و کتاب، بلکه با شهود خود به خدا ایمان  دارد و به قول علیرضا: حتی صدای نیایش سوسک‌ها را هم می‌شنود. اما شخصیتی مثل «سایه»، نامزد یونس هم هست که تحصیل‌کرده است و با عقل و احساس، خدا را باور دارد.

 

شک یونس به وجود خدا و فلسفه هستی، تا انتها ادامه دارد، اما معلوم نیست مبداء شکاکیت او نسبت به وجود خدا از کجا شروع می‌شود. او در سومین صفحه از کتاب، درحالی که نظاره‌گر تابلوی متحرک فرودگاه است، ناگهان از خود می‌پرسد: «خداوندی هست؟» و این سوال او بدون هیچ پیش‌زمینه و حادثه قبلی رخ می‌دهد که شتابزدگی نویسنده را نشان می‌دهد. اما در پایان داستان، وقتی با دلیل خودکشی دکتر پارسا و نامه علیرضا مواجه می‌شود و خود را درگیر معصومیت کودکانی می‌کند که می‌خواهند بادبادک‌های خود را به آسمان، جایی که به خدا برسد، بفرستند، گویی او نیز دوباره به خدا می‌رسد.

 

درباره زمان نگارش داستان(اواخر دهه 70) باید این نکته را یادآور شد که بخشی از فضای فکری جامعه آن روز، درگیر بحث‌ها و مناظرات فلسفی و اعتقادی شبه‌روشنفکران و عالمان دینی در باب معرفت به خدا و دین‌داری بوده و آن وضعیت در انتخاب سوژه و نگارش داستان موثر بوده است.

 

در مجموع داستان «روی ماه خداوند را ببوس» داستانی فکری و کم‌حجم و مناسب برای علاقمندان به داستان‌های جدی در رده سنی جوان و بزرگسال و به خصوص خوانندگان حرفه‌ای ارزیابی می‌شود.