- ۹۵/۰۳/۲۶
- ۱ نظر
به اطلاع میرساند کتاب «همخونه» نوشته زهرا ریاحی به عنوان یازدهمین کتاب نشستهای لذت کتاب درنظر گرفته شده است.
از شما دعوت میشود ضمن مطالعه این رمان در نشست یازدهم که زمان آن بعداً اعلام میشود، شرکت نمایید.
به اطلاع میرساند کتاب «همخونه» نوشته زهرا ریاحی به عنوان یازدهمین کتاب نشستهای لذت کتاب درنظر گرفته شده است.
از شما دعوت میشود ضمن مطالعه این رمان در نشست یازدهم که زمان آن بعداً اعلام میشود، شرکت نمایید.
در سومین نشست «لذت کتاب» که در کتابخانه رسالت شهید یزد برگزار شد، داستان «روی ماه خداوند را ببوس» نوشته مصطفی مستور به بحث و نظر گذاشته شد که جمعبندی مختصر نظرات همکاران به شرح زیر اعلام میگردد.
روی ماه خداوند را ببوس/ مصطفی مستور/ نشر مرکز
خلاصه داستان:
یونس دانشجوی دکتری فلسفه است. او می خواهد رسالهاش را که درباره «تحلیل جامعه شناسی عوامل خودکشی دکتر محسن پارسا» است، به پایان برساند تا هم شرط پدر نامزدش- سایه- را، که برای ازدواج آنها گذاشته است، به انجام برساند و هم به آخرین مرحله درسش پایان دهد. سایه، دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات است و اعتقاد و باوری محکم دارد. یونس نه سال پیش دیدگاه مذهبی دیگری داشت و علت انتخاب رشته فلسفه او فقط به دلیل دفاع فلسفی از حریم دین بوده است. اما حالا دیدگاه مذهبی یونس عوض شده است. مهرداد دوست یونس بعد از 9 سال از آمریکا میآید. او در آمریکا ازدواج کرده و جولیا همسرش دو سال پیش سرطان گرفته و پزشکان گفتهاند که امیدی به زندگی او نیست. یونس درگیر سوالات مهم اعتقادی و فلسفی میشود که: (آیا خدایی هست؟ اگر هست چرا آدمها این همه مشکل و مریضی دارند؟ و... سایه به خاطر تزلزل اعتقادی یونس و شک او در وجود خدا، از او کناره گیری میکند.
یونس در تحقیقاتش میفهمد که دکتر پارسا عاشق مهتاب بوده و پس از یافتن مهتاب، علت خودکشی دکتر پارسا را مییابد.
نگاهی به داستان:
«روی ماه خداوند را ببوس» داستان بلند فکری،اعتقادی است که تلاش میکند الگوهای متفاوت خداشناسی انسانها را نشان دهد. شخصیت دکتر پارسا تیپ افرادی است که در زندگی صرفاً به عقل محاسبهگر و قوانین ریاضی و فیزیک اعتماد دارند و ورای محاسبات علمی خود چیزی را نمیپذیرند. معمای خودکشی دکتر پارسا را نیز مهتاب، دانشجوی او، با زبانی نمادین فاش میکند. پارسا ناگهان عاشق میشود و احساسی را تجربه میکند که با هیچ قانونی نمیتوان آن را اندازه گرفت و مختصاتش را به دست آورد. برای همین به قول مهتاب، گیج شد و فرو رفت و رفت تا کوچک و کوچکتر شد و از ارتفاع فرو افتاد و تباه شد.
شخصیت دیگر داستان، «مهرداد» است که در عین دوستی با یونس، از جوانی تمایلات مذهبی نداشته است. اما حالا که همسرش به بیماری لاعلاجی مبتلا شده، در بن بست، به دنبال راهی برای شفای همسرش از خدا میگردد.(88)
در کنار این شخصیتها، در میانه داستان، با یک راننده تاکسی آشنا میشویم که نه با فلسفه و حساب و کتاب، بلکه با شهود خود به خدا ایمان دارد و به قول علیرضا: حتی صدای نیایش سوسکها را هم میشنود. اما شخصیتی مثل «سایه»، نامزد یونس هم هست که تحصیلکرده است و با عقل و احساس، خدا را باور دارد.
شک یونس به وجود خدا و فلسفه هستی، تا انتها ادامه دارد، اما معلوم نیست مبداء شکاکیت او نسبت به وجود خدا از کجا شروع میشود. او در سومین صفحه از کتاب، درحالی که نظارهگر تابلوی متحرک فرودگاه است، ناگهان از خود میپرسد: «خداوندی هست؟» و این سوال او بدون هیچ پیشزمینه و حادثه قبلی رخ میدهد که شتابزدگی نویسنده را نشان میدهد. اما در پایان داستان، وقتی با دلیل خودکشی دکتر پارسا و نامه علیرضا مواجه میشود و خود را درگیر معصومیت کودکانی میکند که میخواهند بادبادکهای خود را به آسمان، جایی که به خدا برسد، بفرستند، گویی او نیز دوباره به خدا میرسد.
درباره زمان نگارش داستان(اواخر دهه 70) باید این نکته را یادآور شد که بخشی از فضای فکری جامعه آن روز، درگیر بحثها و مناظرات فلسفی و اعتقادی شبهروشنفکران و عالمان دینی در باب معرفت به خدا و دینداری بوده و آن وضعیت در انتخاب سوژه و نگارش داستان موثر بوده است.
در مجموع داستان «روی ماه خداوند را ببوس» داستانی فکری و کمحجم و مناسب برای علاقمندان به داستانهای جدی در رده سنی جوان و بزرگسال و به خصوص خوانندگان حرفهای ارزیابی میشود.
دومین نشست «لذت کتاب» با موضوع رمان «سهم من» روز پنجشنبه 91/03/21 با حضور جمعی از کتابداران در کتابخانه امام علی(ع) تشکیل شد. جمعبندی مختصر نظرات و دیدگاههای حاضرین در جلسه برای اطلاع و بهرهمندی کسانی که امکان حضور در جلسه را نداشتند، به شرح زیر اطلاعرسانی میشود.
خلاصه داستان:
معصومه، قهرمان داستان، در نوجوانی به همراه خانوادهاش از قم به تهران میآیند. در همین دوران، او در راه مدرسه به شاگرد یک داروخانه دل میبازد. دخالت خانواده معصومه اما باعث میشود که او خیلی زود این عشق نوجوانی را فراموش کند و به سنت معمول با خواستگاری به عقد حمید در بیاید. حمید که درگیر مبارزهی سیاسی با رژیم پهلوی است، اغلب اوقاتش را با «دوستانش» میگذراند. به همین خاطر خانواده او تصمیم میگیرند با خواستگاری معصومه برای او، حمید را علیرغم میلاش «خانه و زندگیدار» کنند تا شاید به این ترتیب شور فعالیت سیاسی از سرش خارج شود. زندگی اما به ترتیبی که خانودهی حمید امید بسته بودند پیش نمیرود. پس از ازدواج، حمید همچنان اغلب اوقات خود را با دوستانش میگذراند و هرقدر مبارزات مردمی بر علیه شاه شدت میگیرد، غیبتهای حمید از خانه هم بیشتر میشود. با پیروزی انقلاب همه چیز عوض میشود. معصومه امیدوار است حالا که مبارزهی حمید به نتیجه رسیده اوضاع خانوادهی او هم تغییر کند. اما طوفان و تلاطم همچنان در زندگی او ادامه مییابد و زندگی او را سالی بعد از سال دیگر در هم میکوبد. جنگ تحمیلی نیز سایه خود را بر سر خانواده معصومه می اندازد و او یک تنه با تمام مصائبش رو در رو میشود و خانوادهاش را به سختی میچرخاند...
نیمنگاهی به رمان:
«سهم من» رمان قابل تحسینی است که با تعلیق و گرهافکنیهای بهجا و مداوم، خواننده را تا آخر پای کتاب مینشاند. خلاقیت نویسنده در خلق حوادث، اجازه نمیدهد داستان را در یک ژانر و موضوع محدود کنید؛ چرا که «سهم من» هم رمانی عاشقانه است، هم از تاریخ معاصر ایران میگوید، هم نقدی است بر جامعه سنتی و متعصب ایران سالهای قبل، هم مناظره سیاسی دارد، هم به مشکلات زنان در جامعه میپردازد و...!
داستان سیر منطقی و قابل درکی دارد و صنیعی توانسته حوادث را به خوبی باورپذیر کند. حوادثی که از پی هم میآیند و بر سر معصومه، قهرمان داستان، آوار میشوند. کثرت حوادث یکی از نکاتی است که برای هر خوانندهای جلوه میکند و شاید در نظر بسیاری، میشد داستان را خلاصهتر نوشت، اما با نگاهی متفاوت، میتوان افسوس خورد که چرا نویسنده با خلاقیتی که در خلق این همه حادثه و تعلیق به کار گرفته، شتابزده از کنار بسیاری از سوژههایش گذشته است. شاید میشد چنین داستانی را بلندتر و حتی درچند جلد نوشت و شاهکاری در داستاننویسی معاصر به وجود آورد. اگرچه با همین سر و شکل هم باید آن را در زمره داستانهای خیلی خوب چند سال اخیر محسوب کرد.
تصویرگری عشق دختر و پسر از نقاط قوت داستان است. نویسنده، دلدادگیها را بدون روتوش و واقعی نشان داده است. اگر جایی عشق از ته دل است، یا جایی دیگر بهجا مانده از دوران کودکی است، یا پسری اشتباهی به دختری که از جنس او نیست، دل میبندد، یا دو جوان عاشق شدهاند، اما راه و رسمش را نمیدانند، با نگاه باورپذیر و واقعی ترسیم و حتی نقد میشود.
نگاه نویسنده به مسائل و حوادث سیاسی و تاریخی ایران، نگاهی تقریباً منصفانه و بدون جهتگیری و حتی سیاهنمایی است. اگر گزاف نباشد، میتوان ادعا کرد که با خواندن«سهم من» یکبار به صورت خلاصه و خودمانی، آسیبشناسی جامعهشناسانه مردم ایران معاصر در نسبت با انقلاب، مذهب و نگاه به زن در دهههای 40 تا 60 را مرور میکنیم.
یکی از اهداف صنیعی در سهم من، تصویر مصائب زنان در خانوادههای متعصبی است که در آنها، مردان برای زنان تصمیم میگیرند. در این خانوادهها نسبت زن، با مرد است که تعریف میشود؛ دختر فلانی، همسر فلانی، مادر فلانی! با این وجود، نویسنده میخواهد با شخصیت و جنگندگی معصومه نشان دهد که یک زن میتواند با همه مشکلاتش، بدون تکیه به مردها زندگیاش را اداره کند و در برابر مصائب مقاومت کند.
در مجموع، «سهم من» رمانی قابل توصیه به نوجوانان رمانخوان، جوانان و بزرگسالان برآورد میشود که هم عامهپسند است و هم نظر خوانندگان رمانهای جدی را جلب خواهد کرد.